معنی فارسی rewoken

B1

دوباره بیدار شده یا به یاد آمدن مجدد موضوعات یا احساسات.

Having been awakened again, especially in the context of thoughts or memories.

example
معنی(example):

خاطرات با آهنگ آشنا دوباره زنده شدند.

مثال:

The memories were rewoken by the familiar song.

معنی(example):

ایده‌های قدیمی از طریق بحث‌های اخیر دوباره زنده شده‌اند.

مثال:

Old ideas have been rewoken through recent discussions.

معنی فارسی کلمه rewoken

: معنی rewoken به فارسی

دوباره بیدار شده یا به یاد آمدن مجدد موضوعات یا احساسات.