معنی فارسی rhomboidly

B1

به شکلی که شبیه به لوزی باشد.

In a rhomboid manner.

example
معنی(example):

این نقاشی به‌طور رُمبویی طراحی شده بود، با خطوط و اشکال قطری.

مثال:

The painting was designed rhomboidly, with diagonal lines and shapes.

معنی(example):

بلورها به‌طور رُمبویی رشد می‌کنند و زوایای منحصر به فردی را نشان می‌دهند.

مثال:

The crystals grow rhomboidly, showing unique facets.

معنی فارسی کلمه rhomboidly

: معنی rhomboidly به فارسی

به شکلی که شبیه به لوزی باشد.