معنی فارسی riddlingly

B2

به معنای معماگون، به گونه ای که چیزی به وضوح بیان نشود و نیاز به تفسیر داشته باشد.

In a way that is full of riddles or enigmas; puzzling.

example
معنی(example):

او به صورت معماگونه صحبت کرد و فهمیدن او سخت بود.

مثال:

She spoke riddlingly, making it hard to understand her.

معنی(example):

آثار هنری او به طرز معماگونه‌ای پیچیده، فکر را تحریک می‌کند.

مثال:

The artist's riddlingly complex works provoke thought.

معنی فارسی کلمه riddlingly

: معنی riddlingly به فارسی

به معنای معماگون، به گونه ای که چیزی به وضوح بیان نشود و نیاز به تفسیر داشته باشد.