معنی فارسی riddlings
B2اشکالی از معما یا اظهار نظرهای مبهم که نیاز به فکر کردن و تفسیر دارند.
Forms or expressions that are puzzling or enigmatic, often referring to riddles.
- NOUN
example
معنی(example):
معماهای موجود در شعر، تفسیرهای زیادی را دعوت کرد.
مثال:
The riddlings in the poem invited many interpretations.
معنی(example):
معماهای او اغلب مخاطبان را گیج میکرد.
مثال:
His riddlings often left the audience confused.
معنی فارسی کلمه riddlings
:
اشکالی از معما یا اظهار نظرهای مبهم که نیاز به فکر کردن و تفسیر دارند.