معنی فارسی rigidly
B2به صورت سختگیرانه و غیر قابل انعطاف.
In an inflexible or strict manner.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In a rigid manner; stiffly.
example
معنی(example):
او به طور سختگیرانهای به دستورالعملها عمل کرد.
مثال:
She rigidly followed the instructions.
معنی(example):
او هر روز به طور سختگیرانهای به روال خود پایبند است.
مثال:
He rigidly adheres to his routine every day.
معنی فارسی کلمه rigidly
:
به صورت سختگیرانه و غیر قابل انعطاف.