معنی فارسی ringmaking

B1

فرآیند ساخت حلقه‌ها که شامل تکنیک‌ها و هنرهای مختلف است.

The craft or process of making rings.

example
معنی(example):

ساخت حلقه نیاز به مهارت و خلاقیت دارد.

مثال:

Ringmaking requires both skill and creativity.

معنی(example):

او ساخت حلقه را از پدربزرگش آموخت.

مثال:

She learned ringmaking from her grandfather.

معنی فارسی کلمه ringmaking

: معنی ringmaking به فارسی

فرآیند ساخت حلقه‌ها که شامل تکنیک‌ها و هنرهای مختلف است.