معنی فارسی ripplingly
B1به معنای موجدار و نرم، به ویژه در مورد صدا یا حرکات.
In a manner that resembles or is characterized by ripples; smooth and fluid.
- ADVERB
example
معنی(example):
آب زیر قایق به طرز زیبایی موجدار بود.
مثال:
The water was ripplingly smooth under the boat.
معنی(example):
او به نرمی صحبت کرد و همه را خنداند.
مثال:
She spoke ripplingly, making everyone smile.
معنی فارسی کلمه ripplingly
:
به معنای موجدار و نرم، به ویژه در مورد صدا یا حرکات.