معنی فارسی roadgoing
B1توانایی حرکت و کارکرد در جاده‌ها و بزرگراه‌ها.
Capable of being driven on roads; suitable for road use.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Travelling on roads.
مثال:
a roadgoing train
example
معنی(example):
کاملاً کامیون جاده‌ای برای سفرهای دور مناسب است.
مثال:
The roadgoing truck is perfect for long-distance travel.
معنی(example):
آنها وسیله نقلیه را تغییر دادند تا بیشتر قابلیت جاده‌ای پیدا کند.
مثال:
They modified the vehicle to make it more roadgoing.
معنی فارسی کلمه roadgoing
:
توانایی حرکت و کارکرد در جاده‌ها و بزرگراه‌ها.
