معنی فارسی rootles
B2بیریشه به وضعیت یا حالت چیزی اطلاق میشود که فاقد ریشه یا پایگاهی باشد.
Having no roots, either literally or figuratively.
- verb
verb
معنی(verb):
(of an animal) to dig into the ground, with the snout.
معنی(verb):
(of a person) to search for something from a drawer, closet, etc.; to dig out.
example
معنی(example):
گیاهان بعد از اینکه از ریشه کنده شدند، بیریشه به نظر میرسیدند.
مثال:
The plants appeared rootless after being uprooted.
معنی(example):
آنها در شهر جدید بدون هیچ دوستی یا خانوادهای احساس بیریشهای میکردند.
مثال:
They felt rootless in the new city without any friends or family.
معنی فارسی کلمه rootles
:
بیریشه به وضعیت یا حالت چیزی اطلاق میشود که فاقد ریشه یا پایگاهی باشد.