معنی فارسی rotundate
B1داستان یا عمل گرد کردن یا گود کردن اشیاء.
To make something round or rounded.
- VERB
example
معنی(example):
هنرمند تصمیم گرفت مجسمه را گردتر کند تا ابعاد بیشتری به آن بدهد.
مثال:
The artist decided to rotundate the sculpture to give it more dimension.
معنی(example):
برای گرد کردن لبههای میز، از یک ابزار خاص استفاده کردیم.
مثال:
To rotundate the edges of the table, we used a special tool.
معنی فارسی کلمه rotundate
:
داستان یا عمل گرد کردن یا گود کردن اشیاء.