معنی فارسی rovingly
B1رها، به طور غیرمتمرکز و آزادانه به اطراف نگاه کردن یا حرکت کردن.
Rovingly means in a wandering or itinerant manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور رها به فروشگاههای مختلف نگاه کرد.
مثال:
She looked rovingly at the various shops.
معنی(example):
او به طور رها درباره سفرهایش در سرتاسر دنیا صحبت کرد.
مثال:
He spoke rovingly about his travels around the world.
معنی فارسی کلمه rovingly
:
رها، به طور غیرمتمرکز و آزادانه به اطراف نگاه کردن یا حرکت کردن.