معنی فارسی ruckling

B1

چروکیدن به صدای ایجاد شده توسط چروک‌ها یا اجسام مالیده شده یک شی اشاره دارد.

The act or sound of something crumpling or wrinkling.

verb
معنی(verb):

To crease or wrinkle.

معنی(verb):

To make a rattling noise in the throat.

example
معنی(example):

صدای چروکیدن برگ‌ها زیر پا نشان‌دهنده‌ی ورود پاییز بود.

مثال:

The ruckling sound of leaves underfoot announced the arrival of autumn.

معنی(example):

او با شنیدن صدای چروکیدن پارچه در حین حرکت او لبخند زد.

مثال:

He smiled at the ruckling of the fabric as she moved.

معنی فارسی کلمه ruckling

: معنی ruckling به فارسی

چروکیدن به صدای ایجاد شده توسط چروک‌ها یا اجسام مالیده شده یک شی اشاره دارد.