معنی فارسی ruddled

B1

به معنای داشتن رنگ قرمز یا صورتی، معمولاً به دلیل سرما یا فعالیت بدنی.

Having a reddish or flushed appearance, typically due to cold or exertion.

example
معنی(example):

چهره‌اش به خاطر هوای سرد سرخ شده بود.

مثال:

His face was ruddled from the cold weather.

معنی(example):

کودکان پس از بازی در برف به نظر سرخ‌پوست می‌آمدند.

مثال:

The children looked ruddled after playing outside in the snow.

معنی فارسی کلمه ruddled

: معنی ruddled به فارسی

به معنای داشتن رنگ قرمز یا صورتی، معمولاً به دلیل سرما یا فعالیت بدنی.