معنی فارسی sacrification

B1

عمل قربانی کردن چیزی به عنوان بخشی از یک مراسم دینی.

The act of sacrificing, especially in a religious context.

example
معنی(example):

قربانی کردن هدیه در قلب مراسم قرار داشت.

مثال:

The sacrification of the offering was central to the ceremony.

معنی(example):

مراسم قربانی کردن در بین فرهنگ‌های مختلف بسیار متفاوت است.

مثال:

Sacrification rituals vary widely among different cultures.

معنی فارسی کلمه sacrification

: معنی sacrification به فارسی

عمل قربانی کردن چیزی به عنوان بخشی از یک مراسم دینی.