معنی فارسی sacrificially

B1

به‌طرز قربانی یا فدایانه.

In a manner involving or characterized by sacrifice.

example
معنی(example):

او به‌طور قربانیانه عمل کرد و نیازهای خود را برای خانواده‌اش کنار گذاشت.

مثال:

She acted sacrificially, putting her needs aside for her family.

معنی(example):

بسیاری از رهبران به‌طور فدایانه برای جوامع خود خدمت می‌کنند.

مثال:

Many leaders sacrificially serve their communities.

معنی فارسی کلمه sacrificially

: معنی sacrificially به فارسی

به‌طرز قربانی یا فدایانه.