معنی فارسی salinity
B1 /seɪˈlɪnəti/نمکینی، میزان نمک موجود در آب یا خاک.
The concentration of salt in water or soil.
- noun
noun
معنی(noun):
The quality of being saline.
معنی(noun):
The concentration of salt in a solution.
example
معنی(example):
نمکینگی دریا میتواند بر زندگی دریایی تأثیر بگذارد.
مثال:
The salinity of the ocean can affect marine life.
معنی(example):
نظارت بر سطوح نمکینگی برای مطالعات زیستمحیطی مهم است.
مثال:
Monitoring salinity levels is important for environmental studies.
معنی فارسی کلمه salinity
:
نمکینی، میزان نمک موجود در آب یا خاک.
