معنی فارسی salivate
B2 /ˈsælɪveɪt/آب دهان ترشح کردن، به ویژه در پاسخ به غذا یا بوی آن.
To produce saliva, especially in response to the sight or smell of food.
- verb
verb
معنی(verb):
To produce saliva.
معنی(verb):
To show eager anticipation at the expectation of something.
مثال:
He's been salivating over the latest model sports car for a while now.
example
معنی(example):
سگ‌ها وقتی غذا را می‌بیند آب دهان‌شان راه می‌افتد.
مثال:
Dogs salivate when they see food.
معنی(example):
کودکان ممکن است وقتی بوی کوکی‌های تازه را استشمام می‌کنند، آب دهان‌شان بیفتد.
مثال:
Children might salivate when they smell fresh cookies.
معنی فارسی کلمه salivate
:
آب دهان ترشح کردن، به ویژه در پاسخ به غذا یا بوی آن.
