معنی فارسی sallowly

B1

به صورت زرد و بی‌روح، به ویژه در بیان احساسات یا حال روحی.

In a pale or unhealthy manner, often used to describe emotions or moods.

example
معنی(example):

او به شکل زردی قدم می‌زد، غرق در نگرانی‌هایش.

مثال:

She walked sallowly, burdened by her worries.

معنی(example):

او احساس زردی کرد وقتی متوجه شد که جلسه را فراموش کرده است.

مثال:

He felt sallowly when he realized he had forgotten the meeting.

معنی فارسی کلمه sallowly

: معنی sallowly به فارسی

به صورت زرد و بی‌روح، به ویژه در بیان احساسات یا حال روحی.