معنی فارسی sanctimony
B2 /ˈsæŋk.təˌmoʊ.ni/قدرت یا حالت مقدسمآبانه، به طور معمول به معنای رفتار یا آراستهای است که در آن شخص به طور افراطی به اصول اخلاقی یا مذهبی خود میبالد.
The assumption of greater religious or moral purity than is actually possessed.
- noun
noun
معنی(noun):
A hypocritical form of excessive piety, considered to be an affectation merely for public show.
example
معنی(example):
قدس مقدسی او باعث شد که دیگران در اطراف او احساس راحتی نکنند.
مثال:
His sanctimony made it hard for others to feel comfortable around him.
معنی(example):
او ادب او را فقط به عنوان یک مقدسنمایی دید.
مثال:
She viewed his politeness as mere sanctimony.
معنی فارسی کلمه sanctimony
:
قدرت یا حالت مقدسمآبانه، به طور معمول به معنای رفتار یا آراستهای است که در آن شخص به طور افراطی به اصول اخلاقی یا مذهبی خود میبالد.