معنی فارسی satiably

B1

به گونه‌ای که نیازها برآورده شده است.

In a way that is satisfying; to a satisfactory degree.

example
معنی(example):

او با آرامش از غذایش لذت می‌برد.

مثال:

He was satiably enjoying his meal.

معنی(example):

او به حرکات مهربان دوستانش با رضایت پاسخ داد.

مثال:

She responded satiably to the kind gestures of her friends.

معنی فارسی کلمه satiably

: معنی satiably به فارسی

به گونه‌ای که نیازها برآورده شده است.