معنی فارسی scabbery
B1زگیل یا زخم جزیی که ناشی از تقریبا بهبودی است.
A condition of having scabs or crusts on the skin.
- NOUN
example
معنی(example):
زخم روی پوست نشان میدهد که در حال بهبودی است.
مثال:
The scabbery on the wound showed it was healing.
معنی(example):
او از وضعیت زخمهای قدیمی شگفتزده شد.
مثال:
She was surprised by the scabbery of the old scabs.
معنی فارسی کلمه scabbery
:
زگیل یا زخم جزیی که ناشی از تقریبا بهبودی است.