معنی فارسی scatch

B1

خراش یا جراحت کوچک روی سطح چیزی.

To scrape or mark the surface of something.

example
معنی(example):

مراقب باشید سطح را خراش نزنید.

مثال:

Be careful not to scatch the surface.

معنی(example):

او سعی کرد که خودروی جدیدش را خراش نزند.

مثال:

He tried not to scatch his new car.

معنی فارسی کلمه scatch

: معنی scatch به فارسی

خراش یا جراحت کوچک روی سطح چیزی.