معنی فارسی scattery
B2پراکنده و ناپیوسته، به طور خاص در مورد اشیاء یا ایدهها
Having a scattered or disorganized appearance or arrangement.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ابرهای پراکنده در آسمان شناور بودند.
مثال:
The scattery clouds drifted across the sky.
معنی(example):
او رویکردی پراکنده به کار خود داشت و برنامه مشخصی نداشت.
مثال:
He had a scattery approach to his work, with no clear plan.
معنی فارسی کلمه scattery
:
پراکنده و ناپیوسته، به طور خاص در مورد اشیاء یا ایدهها