معنی فارسی scintil

B2

چیزی که به طرز ملایمی می‌درخشد یا می‌درخشد.

To twinkle or sparkle; to shine with a flickering light.

example
معنی(example):

ستاره‌ها در آسمان شب صاف می‌درخشند.

مثال:

The stars scintil in the clear night sky.

معنی(example):

درخشش جیرجیرک‌ها باغ را جادویی کرد.

مثال:

The scintil of the fireflies made the garden magical.

معنی فارسی کلمه scintil

: معنی scintil به فارسی

چیزی که به طرز ملایمی می‌درخشد یا می‌درخشد.