معنی فارسی scooshing
B1عمل فشردن یا مالیدن چیزی با نیروی کم، معمولاً به صورت مداوم.
The act of pressing or squishing something softly, often repeatedly.
- VERB
example
معنی(example):
سگ دوست دارد اسباببازیاش را در حیاط فشار دهد.
مثال:
The dog loves scooshing his toy around the yard.
معنی(example):
او خمیر را برای درست کردن کوکی فشار میدهد.
مثال:
She is scooshing the dough to make cookies.
معنی فارسی کلمه scooshing
:
عمل فشردن یا مالیدن چیزی با نیروی کم، معمولاً به صورت مداوم.