معنی فارسی scorbutically
B1به شیوهای وابسته به بیماری اسکوربوت و عوارض آن.
In a manner relating to the effects or condition of scorbute.
- ADVERB
example
معنی(example):
او پس از سفر طولانی بدون غذای تازه، احساس ضعف اسکوربوتی میکرد.
مثال:
He felt scorbutically weak after the long journey without fresh food.
معنی(example):
وضعیت تحت تاثیر اسکوربوت به وضوح در سلامتی او قابل مشاهده بود.
مثال:
The state of being scorbutically affected was evident in his health.
معنی فارسی کلمه scorbutically
:
به شیوهای وابسته به بیماری اسکوربوت و عوارض آن.