معنی فارسی scouch

B1

لم دادن یا نشستن به طوری که احساس راحتی شود.

To lounge or sprawl comfortably.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت روی مبل لم بدهد تا استراحت کند.

مثال:

He decided to scouch on the sofa to relax.

معنی(example):

پس از یک روز طولانی، فقط می‌خواهم لم بدهم و تلویزیون تماشا کنم.

مثال:

After a long day, I just want to scouch and watch TV.

معنی فارسی کلمه scouch

: معنی scouch به فارسی

لم دادن یا نشستن به طوری که احساس راحتی شود.