معنی فارسی scoundreldom
C1خصوصیات یا رفتار دغلکارانه و فاسد.
The state or condition of being a scoundrel.
- NOUN
example
معنی(example):
او به خاطر رفتار دغلکارانهاش در روستا شناخته شده بود.
مثال:
He was known for his scoundreldom in the village.
معنی(example):
این کتاب به بررسی رفتار دغلکارانه مقامهای فاسد میپردازد.
مثال:
The book explores the scoundreldom of the corrupt officials.
معنی فارسی کلمه scoundreldom
:
خصوصیات یا رفتار دغلکارانه و فاسد.