معنی فارسی scrabbed

B1

عمل خراشیدن یا نگاشتن چیزی با زور.

To scrape or scratch at a surface with force.

verb
معنی(verb):

To scrape or scratch.

example
معنی(example):

او سطح چوب را خراشیده بود تا آن را صاف کند.

مثال:

He had scrabbed the surface of the wood to smooth it out.

معنی(example):

کودک بر روی کاغذ خراشید تا یک اثر هنری بسازد.

مثال:

The child scrabbed at the paper to create an art piece.

معنی فارسی کلمه scrabbed

: معنی scrabbed به فارسی

عمل خراشیدن یا نگاشتن چیزی با زور.