معنی فارسی scrimpiness

B1

وضعیتی که در آن منابع به حداقل کاهش یافته و احساس محدودیت ایجاد می‌کند.

The quality of being meager or stingy in resources.

example
معنی(example):

صرفه‌جویی در وعده‌های غذایی او باعث شد احساس کمبود کند.

مثال:

The scrimpiness of his meals made him feel deprived.

معنی(example):

او عدم تخصیص کافی بودجه را در این سال متوجه شد.

مثال:

She noticed the scrimpiness in the budget allocations this year.

معنی فارسی کلمه scrimpiness

: معنی scrimpiness به فارسی

وضعیتی که در آن منابع به حداقل کاهش یافته و احساس محدودیت ایجاد می‌کند.