معنی فارسی scrimply
B1به معنای ساده و بدون تجمل، با حداقل تزئینات.
In a way that is simple and lacking in adornment.
- ADVERB
example
معنی(example):
پردهها به طرز فقیری آویزان شده بودند و حریم خصوصی کمی ایجاد کردند.
مثال:
The curtains hung scrimply, leaving little privacy.
معنی(example):
اتاق به طرز فقیری تزئین شده بود، فقط با چند مورد ضروری.
مثال:
The room was decorated scrimply, with just a few essentials.
معنی فارسی کلمه scrimply
:
به معنای ساده و بدون تجمل، با حداقل تزئینات.