معنی فارسی scrubbly

B1

دارای زبری یا به طرز کثیف؛ به شیوه‌ای که سطحی زبر یا کثیف باشد.

Having a rough or scruffy surface.

example
معنی(example):

زمینی با زبری زیاد پیاده‌روی را دشوار کرد.

مثال:

The scrubby terrain made it difficult to hike.

معنی(example):

لباس‌های زبر او پوشیده از خاک بود.

مثال:

Her scrubby clothes were covered in dirt.

معنی فارسی کلمه scrubbly

: معنی scrubbly به فارسی

دارای زبری یا به طرز کثیف؛ به شیوه‌ای که سطحی زبر یا کثیف باشد.