معنی فارسی self-standing
B1چیزی که به خودی خود از زمین پشتیبانی می‌شود و نیاز به تکیه‌گاه ندارد.
Something that stands alone without needing support from another structure.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Standing or existing in ones own power, ability or competence, non-reliant
معنی(adjective):
Individual; independent
معنی(adjective):
(grammar) lacking affixes, stem
مثال:
selfstanding word
example
معنی(example):
هنرمند یک مجسمه ایستاده خود ایستا ساخت.
مثال:
The artist created a self-standing sculpture.
معنی(example):
دیوارهای خود ایستا در معماری حیاتی هستند.
مثال:
Self-standing walls are critical in architecture.
معنی فارسی کلمه self-standing
:
چیزی که به خودی خود از زمین پشتیبانی می‌شود و نیاز به تکیه‌گاه ندارد.
