معنی فارسی selfrestrained
B1خودداری به معنای کنترل کردن احساسات و رفتارهای خود است.
The ability to control one’s emotions and behaviors.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او در زمینه احساساتش خوددار است.
مثال:
He is selfrestrained when it comes to his emotions.
معنی(example):
خودداری در شرایط دشوار میتواند مفید باشد.
مثال:
Being selfrestrained can help in difficult situations.
معنی فارسی کلمه selfrestrained
:
خودداری به معنای کنترل کردن احساسات و رفتارهای خود است.