معنی فارسی sembling

B1

عمل جمع‌کردن یا ساختن اجزا به یکدیگر.

The act of bringing together various components.

example
معنی(example):

هنرمند در حال ترکیب یک نقاشی جدید است.

مثال:

The artist issembling a new painting.

معنی(example):

آنها مشغول جمع‌آوری تکه‌های پازل هستند.

مثال:

They are assembling the pieces of the puzzle.

معنی فارسی کلمه sembling

: معنی sembling به فارسی

عمل جمع‌کردن یا ساختن اجزا به یکدیگر.