معنی فارسی semiacquaintance
B1آشنایی که به طور کامل توسعه نیافته است.
A person with whom one has a slight familiarity but no deep relationship.
- NOUN
example
معنی(example):
آشنایی نیمه ما به ما این امکان را داد که یک گفتگو خوشایند داشته باشیم.
مثال:
Our semiacquaintance allowed us to have a pleasant conversation.
معنی(example):
او فقط یک آشنای نیمه بود، اما برخی از داستانهایش را به یاد داشتم.
مثال:
He was just a semiacquaintance, but I remembered some of his stories.
معنی فارسی کلمه semiacquaintance
:
آشنایی که به طور کامل توسعه نیافته است.