معنی فارسی semicoma
B1حالت شناختی بین هوشیاری کامل و کما کامل که در آن فرد به برخی محرکها پاسخ میدهد.
A state of consciousness that is between a full conscious state and a full coma, where the individual may respond to some stimuli.
- NOUN
example
معنی(example):
بعد از تصادف، او در حالت نیمهکما بود اما به تدریج بهبود یافت.
مثال:
After the accident, he was in a semicoma but gradually improved.
معنی(example):
بیمار در حالت نیمهکما قرار گرفت تا به بهبودی کمک کند.
مثال:
The patient was placed in a semicoma to aid recovery.
معنی فارسی کلمه semicoma
:
حالت شناختی بین هوشیاری کامل و کما کامل که در آن فرد به برخی محرکها پاسخ میدهد.