معنی فارسی semicomatose

B1

وضعیتی که فرد به طور جزئی از هوشیاری خارج است و نمی‌تواند به طور کامل به سوالات یا حرکات پاسخ دهد.

Referring to a partially conscious state in which a person shows limited responsiveness.

example
معنی(example):

پزشک وضعیت او را به عنوان نیمه کما توصیف کرد.

مثال:

The doctor described her condition as semicomatose.

معنی(example):

او پس از عمل جراحی نیمه کما بود و نیاز به نظارت دقیق داشت.

مثال:

He was semicomatose after the surgery and required close monitoring.

معنی فارسی کلمه semicomatose

: معنی semicomatose به فارسی

وضعیتی که فرد به طور جزئی از هوشیاری خارج است و نمی‌تواند به طور کامل به سوالات یا حرکات پاسخ دهد.