معنی فارسی semiproductivity
B1نیمهمولد بودن، به وضعیت یا ویژگیای اشاره دارد که در آن کارایی به صورت کامل وجود ندارد.
The state of being partially productive.
- NOUN
example
معنی(example):
نیمهمولد بودن او در پروژه گروهی منجر به برخی چالشها شد.
مثال:
Her semiproductivity during the group project led to some challenges.
معنی(example):
درک نیمهمولد بودن میتواند کار تیمی را بهبود بخشد.
مثال:
Understanding semiproductivity can enhance teamwork.
معنی فارسی کلمه semiproductivity
:
نیمهمولد بودن، به وضعیت یا ویژگیای اشاره دارد که در آن کارایی به صورت کامل وجود ندارد.