معنی فارسی semiprovincially

B1

به گونه‌ای که نشان‌دهنده‌ی دیدگاه‌های محدود و تحت تاثیر محیط محلی باشد.

In a manner that reflects narrow or localized perspectives.

example
معنی(example):

آنها به صورت نیمه‌استانی صحبت کردند و از عبارات رایج در زادگاهشان استفاده کردند.

مثال:

They spoke semiprovincially, using phrases common in their hometown.

معنی(example):

نظرات او به صورت نیمه‌استانی بیان شد و زمینه دموکراتیک‌تر را نداشت.

مثال:

His opinions were expressed semiprovincially, lacking broader context.

معنی فارسی کلمه semiprovincially

: معنی semiprovincially به فارسی

به گونه‌ای که نشان‌دهنده‌ی دیدگاه‌های محدود و تحت تاثیر محیط محلی باشد.