معنی فارسی sensately

B1

به شیوه‌ای منطقی و باحساسیت.

In a manner that is reasonable and empathetic.

example
معنی(example):

او به موقعیت دشوار به طور معقول پاسخ داد.

مثال:

She responded sensately to the difficult situation.

معنی(example):

استدلال به طور معقول او همه را تحت تأثیر قرار داد.

مثال:

His sensately crafted argument impressed everyone.

معنی فارسی کلمه sensately

: معنی sensately به فارسی

به شیوه‌ای منطقی و باحساسیت.