معنی فارسی sensating
B1تجربهکردن به شیوهای که حواس را درگیر کند.
Experiencing in a way that engages the senses.
- VERB
example
معنی(example):
تجربیات سنسیتینگ میتوانند احساسات قوی برانگیزند.
مثال:
Sensating experiences can evoke strong emotions.
معنی(example):
او از سنسیت کردن جهان از طریق هنر خود لذت میبرد.
مثال:
She enjoys sensating the world through her art.
معنی فارسی کلمه sensating
:
تجربهکردن به شیوهای که حواس را درگیر کند.