معنی فارسی senselessness
B1وضعیتی که در آن رفتار یا عمل بدون دلیل یا معنادار است.
The quality of being senseless; lack of meaning or purpose.
- NOUN
example
معنی(example):
بیمعنایی این خشونت همه را شوکه کرد.
مثال:
The senselessness of the violence shocked everyone.
معنی(example):
عملکرد او با بیمعناییای همراه بود که درک آن دشوار بود.
مثال:
His actions were marked by a senselessness that was hard to comprehend.
معنی فارسی کلمه senselessness
:
وضعیتی که در آن رفتار یا عمل بدون دلیل یا معنادار است.