معنی فارسی sero
B1سرد، حالت بیحالت و بیانرژی.
A state of being cold or unenergetic.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او بعد از سفر طولانی احساس سرما کرد.
مثال:
She was feeling sero after the long trip.
معنی(example):
سرمی که او استفاده کرد برای بهبود او اثر سرما داشت.
مثال:
The serum he used was sero to his recovery.
معنی فارسی کلمه sero
:
سرد، حالت بیحالت و بیانرژی.