معنی فارسی servantry

B1

مدت زمانی یا وضعیتی که در آن خدمت‌کاران در منزل کار می‌کنند.

The state or condition of being a servant; service.

example
معنی(example):

خدمت‌گزاری در بسیاری از خانواده‌ها در این دوره ضروری بود.

مثال:

Servantry was a necessity in many households during the period.

معنی(example):

کاهش خدمت‌گزاری، دینامیک‌های زندگی خانوادگی را تغییر داد.

مثال:

The decline of servantry changed the dynamics of family life.

معنی فارسی کلمه servantry

: معنی servantry به فارسی

مدت زمانی یا وضعیتی که در آن خدمت‌کاران در منزل کار می‌کنند.