معنی فارسی servility
B1 /sə.ˈvɪ.lɪ.ti/خدمتگزاری، حالتی که فرد تسلیم و مطیع است، خصوصاً در برابر کسانی که از او بالاتر هستند.
The quality of being servile; excessive willingness to serve or please others.
- noun
noun
معنی(noun):
The condition of being servile.
example
معنی(example):
خدمتگزاری او در طرز صحبت کردنش با رئیسانش آشکار بود.
مثال:
His servility was evident in the way he spoke to his superiors.
معنی(example):
خدمتگزاری معمولاً در محلهای کار مدرن ناپسند شمرده میشود.
مثال:
Servility is often frowned upon in modern workplaces.
معنی فارسی کلمه servility
:
خدمتگزاری، حالتی که فرد تسلیم و مطیع است، خصوصاً در برابر کسانی که از او بالاتر هستند.