معنی فارسی set one's teeth
B1به خود فشار آوردن و استقامت نشان دادن در مقابل چالش.
To brace oneself or show determination in the face of adversity.
- IDIOM
example
معنی(example):
او دندانهایش را فشرد و بر روی درسش تمرکز کرد.
مثال:
She set her teeth and focused on her studies.
معنی(example):
او دندانهایش را فشرد و برای رقابت سخت آماده شد.
مثال:
He set his teeth and prepared for the tough competition.
معنی فارسی کلمه set one's teeth
:به خود فشار آوردن و استقامت نشان دادن در مقابل چالش.