معنی فارسی shacklebone
B1شَکلهبلند، نوعی استخوان یا قطعه سخت که در مجسمهسازی یا صنایع دستی استفاده میشود.
A type of bone or hard piece used in sculpting or crafts.
- NOUN
example
معنی(example):
هنرمند یک شَکلهبلند برای مجسمه تراشید.
مثال:
The artist carved a shacklebone for the sculpture.
معنی(example):
او شَکلهبلندهایی از ساحل جمعآوری کرد.
مثال:
She collected shacklebones from the beach.
معنی فارسی کلمه shacklebone
:
شَکلهبلند، نوعی استخوان یا قطعه سخت که در مجسمهسازی یا صنایع دستی استفاده میشود.