معنی فارسی shackly
B1به صورتی که یادآور زنجیرها و محدودیتها باشد.
Resembling shackles or suggesting restraint.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ظاهر زنجیرهای قدیمی ضعیف حس تاریخ را به انسان میدهد.
مثال:
The shackly appearance of the old chains gave a sense of history.
معنی(example):
او به شکلی زنجیری راه میرفت، انگار که اخیراً از بند خارج شده است.
مثال:
He walked in a shackly manner, as if he had just escaped bondage.
معنی فارسی کلمه shackly
:
به صورتی که یادآور زنجیرها و محدودیتها باشد.