معنی فارسی shally

B1

صفتی که به ویژگی‌های شالی اشاره دارد، معمولاً در مورد پارچه یا لوازم.

Describing something that has the qualities of being shaly, often referring to texture or appearance.

example
معنی(example):

او کلاهی شالی به منظور محافظت در برابر آفتاب wore.

مثال:

He wore a shally hat to protect from the sun.

معنی(example):

ظاهر شالی لباس او را بسیار منحصر به فرد کرده بود.

مثال:

The shally appearance of her dress made it quite unique.

معنی فارسی کلمه shally

: معنی shally به فارسی

صفتی که به ویژگی‌های شالی اشاره دارد، معمولاً در مورد پارچه یا لوازم.